توضیحات
یک بار داستانی در مورد زنی خواندم که در دریاچهای شنا میکرد در حالی که سنگی
در دست داشت. وقتی به وسط دریاچه رسید، وزن سنگ رفته رفته او را به زیر آب کشید.
مردمی که از ساحل نظاره گر او بودند، فریاد زدند: آن سنگ را رها کن. اما آن زن همچنان سنگ
را در دست داشت و آرام آرام غرق میشد. مردم با صدای بلندتر فریاد زدند: آن سنگ را رها کن.
اما باز هم آن زن با در دست داشتن سنگ، میکوشید شنا کند و خود را نجات دهد.
مردم دوباره از او خواستند که سنگ را رها کند. زن که از نظرها پنهان شده بود، برای آخرین بار
صدایش به گوش رسید که می گفت: نمی توانم. این سنگ مال من است.
در ادامه چکیده ای از کتاب راز سایه دبی فورد را خواهید خواند:
هر یک از ما داستانی داریم که منحصر به خودمان است و همانند اثر انگشت، ما را از دیگران متمایز میکند. محتویات این داستان مملو از رویدادها و افرادی است که هر یک اثری در زندگیمان بر جای گذاشته و در روحمان تاثیرگذار بوده است.
چه زندگیمان تحت تاثیر والدینی خوب بوده، چه تحت تاثیر نوعی بیماری در دوران کودکی و چه آموزگاری تاثیرگذار، هر یک از اینها در وجود ما ریشه دوانده و به بخشی جدایی ناپذیر از وجودمان تبدیل شده است.
نتیجه حاصل از این رویدادها و درکی که از آن پدید میآید، به بخشی از روح و وجودمان تبدیل میشود
و متن داستان زندگیمان را میسازد
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.